بحران هویت در جستجوی جهانی شدن
گفته می شود که « سال های پایانی سده
بیستم و ماه های آغازین هزارۀ سوم میلادی با بحثهای مناقشه برانگیز در بارۀ «جهانی شدن»همراه بوده
است. مقاماتِ حکومتی، مشکلات اقتصادی کشور را به فشارهای ناشی از جهانی شدن نسبت
می دهند؛ گردانندگان بنگاه های اقتصادی گوناگون، کوچک تر کردن شرکت های خود را
برای ادامۀ حیات در چارچوب اقتصادِ جهانی ضروری می دانند؛ طرفداران محیطِ زیست،
تأثیر مخربِ جهانی شدن مهار نشده را فریاد می زنند و پشـتیبانان اجتماع های بومی
مختلف، نسبت به نابودی خرده فرهنگ های کوچک در برابر موجِ فراگیرِ فرهنگِ جهانی
هشدار می دهند؛ ولی با این وجود، کاربرد و اهمیت فراوانی جهانی شدن، معنا و مفهوم
آن چندان روشن نیست». زیرا، «ورود به دورۀ جهانی شدن، موجبی بازنگری های جدی در
حوزه های مختلف علوم، خصوصاً مطالعات جامعه شناسی، فرهنگ شناسی، علوم سیاسی، روابط
بین الملل، اقتصاد و تجارت شده است. در واقع، با عوض شدن مفهومِ جامعه و فرهنگ،
تعاملات فرد با خود و دیگری، قدرت داخلی و بین المللی دولت ها و روابطِ اقتصادی و
تجاری، تغییراتِ جدی را به وجود آورده که منشاء مسائل جدیدی در حوزۀ مطالعاتی
تجربی و علوم اجتماعی شده است». بدین سان، جهانی شدن، «آثار و پیامدهایی» را در
حوزه های مختلف به دنبال داشته است که می توان از آن به عنوان بحران یاد
نمود. به عبارت دیگر، پیامد های جهانی شدن، بحران هایی را نیز در سطوح مختلفِ
اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ایجاد نموده است که این نوشته در نظر دارد، در
این مجال، فقط به «بحث هویت» که یکی از مهم ترین و بحث برانگیز ترین حوزه در
فرآیند جهانی شدن به شمار می آید، بپردازد.
استورات هال«هویت های جدید و قدیم،
قومیت های جدید و قدیم»بیان می کند. هال در ابتدا، با منطقِ قدیمی هویت را
توضیح می دهد که در آن شکل سوژۀ قدیمی دکارتی، هویت غالباً سرچشمۀ خودِ بودن و
زمینۀ کنشِ مورد تفکر قرار می گرفت. از این منظر، هویت بستر کنش است و اما، در
زمانه متأخرتر گفتار روان شناختیِ نفس را داریم که به مقولۀ دیالکتیکِ درونی،
پیوسته، خود بسنده، متعالی و آشکار نفسانیت بازگو می گردد. وی، سپس تاکید می کند
که درحال حاضر، این منطق هویت در دامنه ای کامل از گفتارهای سیاسی، نظری و مفهومی
حائز اهمیت است و من به عنوان نوعی واقعی وجودی به آن علاقمندم. زیرا، منطقِ زبانِ
هویت شدیداً برای برداشت خودِ ما از نفس اهمیت دارد وشامل مقولۀ نفس حقیقی است و
نوعی نفس واقعی در آن حاضر است که درون پوسته های تمامی نفس های کاذبی پنهان است
که ما به باقی جهان ارائه می کنیم. [بدین لحاظ]، منطق مذکور نوعی تضمین اصالت است،
امری است که ضامن آن منطق یا گفتار هویت است وبه ما معنا و حسی از عمق آنجا در
اینجا می بخشد. قسمت اعظم گفتار ما در مورد درون و بیرون، خود و دیگری، فردیت و
جامعه، سوژه و ابژه مبتنی بر منطق خاصِ هویت است. این به نظر من کمک می کند که شب
راحت و آسوده بخوابیم. با توجه به منطق هال از هویت، این سئوال در ذهن خطور می کند
که در دنیای کنونی که جهانی شدن تغییراتِ زیادی را در عرصۀ جامعه و فرهنگ،
تعاملاتِ فرد با خود و دیگری ایجاد نموده است، هویت دچار چه نوعی تغییر و دگرگونی
شده است؟
یکی از ویژگی جهانی شدن داشتن توانایی
در تغییر مولفه های است که دانشمندان بدان اشاره نمودند که عبارت اند از: مکان ـ
فضا، زمان ـ فضا و فرهنگ. آنان معتقد اند که جهانی شدن با تغییر دادن این مولفه ها
هویت سازی سنتی را با بحران مواجه می کند. مثلاً، مولفۀ مکان و فضا در جوامع سنتی
[واقعی نه مجازی] با هم منطبق هستند و روابط تنگاتنگی با هم دارند، تعریف و عمل
کردهای اجتماعی براساس مکان صورت می گیرد. [زیرا]، مکان متمایز بودن، مرزبندی،
ثبات و احساس همبستگی را به وجود می آورد و فضا را که سیال و ناپایدار است دردرون
خود محصور می کند. اما، جهانی شدن با جدا کردن فضا و مکان میان فعالیت های اجتماعی
و جایگیری آنها در زمینه، حضور را از بین می برد و در نتیجه، مکان تهی و یکنواخت
می شود و فضا در پهنه های گسترده تری رها و مشخص بودن آن از بین می رود. هیمنطور،
زمان و فضا که در تدام زمانی گذشته، حال و آینده نقش موثری در هویت سازی داشت؛ از
آنجا که زمان و مکان با هم هماهنگ بودند، زمان به خوبی کارکردِ تداومی خود را ایفا
می کرد و آگاهی از گذشته را برای فرد ممکن می نمود. حال، فشردگی زمان ـ فضا، همان
گونه که فضا از قید مکان رها کرد، زمان را نیز چنان فشرده نمود که تداوم از بین
رفت و دنیایی لحظۀ را به وجود آورد که کاستلز آن را زمان بی زمان می نامد.
مولفۀ فرهنگ در جوامع سنتی به خوبی
کارکرد همانند سازی، تفاوت آفرینی و معنا بخشی خود را انجام می داد. فرهنگ همچون
فضا با مکان منطبق بود و به ابتنای آن مرزهایش را شفاف، محدود وثابت می نمود.
مکانمند بودن فرهنگ سبب می شد که ابژۀ فرهنگی یک قوم کمتر در بیرون رواج یابد.
اما، جهانی شدن از طریق جاکندگی فرهنگ ها را از محل جدا ساخته است، توانایی فرهنگ
در هویت سازی سنتی را از بین برد و سبب شد که فرهنگ های متعددی در محل حضور یابند.
بدین سان، عوامل مذکور هویت سازی را با نوعی بحران مواجه می سازد.
بدین ترتیب، مشخص شد که در فرآیند
جهانی شدن، همانطور که اکثر مفاهیم حوزه های علوم انسانی و تجربی و عرصه های مختلف
اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی دچار دگرگونی شده اند، بحثِ هویت نیز از این
قاعده مستثنی نبوده و دچار تغییرات شگرفی شده است که در آن گونه گونی هویت ها که
متمایل به فرهنگ ها مختلف اند، مطرح است. در این صورت است که کم کم به سوی بحران
هویت سوق پیدا می کنیم. کم کم به این معنی که ماهیت بحران مستلزم یک دورۀ خاص است.
حال با پلورالیسم رسانه ای و هجوم بی
سابقه ی تکنالوژی های نوین ارتباطی به بازارهای کشور مرزها را در نوردیده است و
فضا و مکان را تسخیر نموده است و مردم را تحت سیطره ی خود قرار داده است که نوعی
بحران را به وجود اورده است. هر چند، « در حالت عادی تصور می شود که بحران یک شبه
ایجاد می شود، در صورتی که هیچ بحران به یکباره به وجود نمی آید». بدین سان، می
توان گفت که «بحران هویت وقتی رخ می دهد که یک جامعه در یابد که آنچه تا کنون به
طور دربست و بی چون و چرا به عنوان تعاریف فزیکی و روانشناسانه «خود جمعی» اش
پذیرفته است، تحت شرایط تاریخی جدید، دیگر قابل پذیرش نیست. از طرف دیگر، نیروهای
تدریجی وغیر مهیجی مانند: گسترش ارتباطات جهانی و [جهانی شدن]، می تواند بنیان
هویت یک جامعه سابقاً منزوی را از طریق آگاه سازی مردم آن جامعه از یک دنیای کاملا
نوین از لحاظ کنش سیاسی متزلزل سازد».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر