هوا آرام آرام تاریک شد ، شاید یک کسوف بود ، مخوف ، همه ترسیده بودند.
خفاشان از این فرصت استفاده کردند و به پرواز در امدند .
پروانه ها احساس خطر می کردند ، دیگر از خورشید خبری نبود . یا باید کوچ می کردند یا می نشستند جنگ خورشید و ماه را نظاره می کردند و خطر حمله خفا شان را به جان می خریدند ، نا فرجام بود .
به امید روشنایی آرام کوچ کردند . به امید انکه به مرغزار آرامی برسند .
آنهای که قدرت پرواز داشتند به قاره سبز رفتند و عده ای که گلستان اسلام را انتخاب کرده بودند به نقطه ای دیگر چرخیدند و رفتند تا که رسیدند ولی انگار که در نیمه تاریک کسوف که تبعیض بود گرفتار شدند .
دیگر قدرت پرواز از انها ستوده شده بود و شاید همه جهان را اینطور می دیدند و این شد که تاریکی های عالم را بخرند و بمانند.
به امید روزی که ما هم روی تابان خورشید را ببینیم
14/8/87
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر