در این سرای بی کسی صدای همنفس نمی اید
هر نفس بکشم نفس هـــــای رفته پس نمی اید
یکی تلنگر دهد،یکی سنگ و دیگری زخم زبان
به یاری من مهاجر به غیر از خدا کس نمی اید
هر چه ثنا گویم راحت جان نکنم هوس یا محس
سهم من از زندگی یک نفس کشیدن است و بس
تا کی بکشم در این دنیای فانی نفس های پنهانی
خسته شدم از این همـه نفس کشـیدن های نحس
کوی دانشگاه تهران
ساعت یک بامداد
30/2/1388
۱ نظر:
سلام
این ادرس را سر بزن
جواد
ارسال یک نظر