يك روزي بايد اين سكوت را شكست ، قفس ها را شکست و پرواز كرد و بر فراز اقيانوس دل چرخيد و در دل نيلگون ابها چهره خود را ديد ، بايد ديد كه ما هم قدرت پرواز داريم . بايد ديد كه ما هم ميتوانيم اوج بگيريم و اين كره خاكي كه ما را در خود جاي داده در چنگال خود ببينيم و در اوج نظاره گر باشيم ، نظاره گر خطوطي كه با سيم هاي خاردار ، ديواره هاي بتوني مشخص شده است و نظاره گر فرافكني هاي ............
بياييد باز هم اوج بگيريم و از اين لجن زار فكري و از اين تصوارت قالبي كه در ان فرو رفته ايم بيرون بياييم ، انقدر اوج بگيريم تا به غرور باطني مان برسيم و به خود بياييم كه ما كه هستيم واز كجا امد ه ايم ، نسب مان چيست ، اري به خود بياييم كه در جهان كوچكي كه ما زندگي مي كنيم وطني بزرگ داريم ، تمدن ديرين ، به خود بياييم كه ما بلخ و هرات ها داريم به خود بياييم كه خواجه عبدا... و مولانا ها داريم به خود بياييم كه ما مهد زباني هستيم كه ميليونها انسان با ان تكلم ميكند .
بياييد بر چسب هاي را كه خودمان به خودمان ميزنيم از صورتمان بر كنيم .بياييد اسمان ابي وطنمان را را لمس كنيم و غبار (تبعيض ، تصورات قالبي ، .....) را از صورت او بروبييم .
مولانا مي فرمايد نيمم ز قونيه نيمم ز تركستان است بيا ييد با هم همكلام شويم و به دنباله شعرش بگوييم خونمان و خاكمان ز افغانستان است از اوج خود بكاهيد بياييد كه ما شويم .و با غرور تمام فرياد بزنيم كه ما از ديار بزرگان هستيم ما هم ميتوانيم ، ماهم مي توانيم ،ما هم می توا.......نیم
15/7/87
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر